طبق گزارش ورزشی جلال و عزت، ستودن و باليدن، فخر و اقبال با سرور و شادماني، معجون جادويي ساخت. سِحري كه به داستانهاي پريان برميگردد، و با ديو و دلبران حكايتهاي كهن سر به سر ميشود. حكايت ليلي و مجنون و رومئو و ژوليتهاي افسانهايي كه دورانشان سپري شده است. اعجوبهايي براي تمامي دورانها خاطراتي يگانه ساخت. پرعظمت و باشكوه، هرچند، هر از گاهي، شكوهي بود نامطمئن!
باور نكردني است. كمتر شهري در سراسر جهان به اين گستردگي، تحت تاثير بازيكني غير وطني قرار گرفته باشد. گرهايي است بازنشدني و ابدي. تعلق خاطر و عشقي است بسان مادر به فرزند. اصلا هم اهميتي نداشت اين فرزند خلف استثنايي و بيهمتا، كمي نااهل هم بود.
آرژانتيني بيرقيب بخشي از قلمرو تاريخ پادشاهي ناپل، و جنوب ايتاليا است. در بسياري از بروشورهاي توريستي به او اشاره شده است. هنوز زيارتگاه خود را در گوشه و كنار شهر دارد، شمعها در اين اماكن سوخته و آب شده. اشكهاي بسياري جاري شده، و احتمالا دعاهاي زيادي زمزمه شده و ارزوهاي بسياري براورده شده است، ارزوهايي كه با نام او رنگ واقعيت به خود گرفته است.
باور اين است؛ “روزي روزگاري، خدا در همين حوالي زندگي ميكرد”.
ناپولي، باشگاهی است كه هميشه در دام خاطرات دیگو مارادونا اسير بوده است. اين بار با كسب قهرماني، اين حس وجود دارد؛ ديه گو افسانهايي الهام بخش بوده و خود تداركات اين قهرماني را داده است!، شايد تصميم خود اوست تا پس از مرگ، مثل دوراني كه اين اطراف بود، همه را از اسارت رهايي بخشد. ناپل و ناپولي و همه سيسيل را.
تيمي كه اينك در استاديومي بازي ميكند كه نام “او” را يدك ميكشد، در اوج سری آ نشسته و قهرماني اسكودتو در فصل ٢٣-٢٠٢٢ امري مسلم است. دیگر هیچکس به گرد پایشان هم نمیرسد.
سومين قهرماني تاريخ تيم بعد از دوران طلايي سري آ و اولين عنوان از سال ١٩٩٠ بدون افسونگر جاوداني فوتبال. تيمي كه سخت و بيشائبه زحمت كشيد تا شايد دست خدا را بار ديگر لمس كند و بدون حضور او، سرانجام تاريخ خود را ورق بزند. تاريخي كه پيش و پس از مارادونا تعريف ميشود.
مارادونايي كه به جنوبيها هويت داد، نامي به بينام و نشانها. اين است كه او را ماندگار كرد. تيرهاي خود را به سوي مردم ساده و فقير شهر زد، به قلب يكايك آنها. و براي هميشه در اعماق دل ميليونها آشيانهايي دائمي يافت.
و در اين راه عقدهها و حقارتهاي تاريخي را، هر چند كوتاه، از ميان برد.
اين بار قلدرهاي هميشگي، تورين و ميلانيها جشنهاي تكراري و خسته كننده خود را نخواهند داشت. بالاخره سرور و پايكوبي به پارتونوپي Partenopei هميشه محروم آمده كه روزي سكونتگاه یونانی بود كه بعدها به “ناپل”، به معنای واقعی کلمه “شهر جدید” تبدیل شد و حالا بار ديگر قهرماني داريم جديد و نو با نامي كهن. با منش و عهدي تازه. باد خوش عطر و وسوسه کنندهایی در جنوب آغاز به وزیدن کرده است.
اينك همه چيز تعلق به آنهايي دارد كه خود را ايتاليايي نميدانند و بارها و بارها با گوش خود شنيدهام؛ با افتخار و غرور خود را نِپوليتَن Neapolitan مينامند.
مارادونا برای همیشه خدای ناپل خواهد بود، اما بعد از ساليان طولاني گروه دیگری و نه به تنهایی بسان او، داستان جدیدی نوشتهاند. پيمان و عهدي جدید.